شیراز، چهارراه ادبیات، نبش بلوار چهل مقام، دانشگاه هنر شیراز، اتاق 221، هستۀ پژوهشی مطالعات تاریخی معماری، کدپستی: 7146696989
Email: Histarch@shirazartu.ac.ir ✉️

کتاب الگوهای تغییرات سبکشناختی در معماری اسلامی (سنتهای محلی در مواجه با هنرمندان مهاجر) نوشته میشائیل ماینکه و برگردان دکتر علی اسدپور (دانشیار دانشگاه هنر شیراز) توسط نشر کتابکدۀ کسری منتشر شد. این کتاب که با کسب مجوزهای قانونی از ناشر اصلی یعنی انتشارت دانشگاه نیویورک به فارسی برگردان و منتشر شده است، آخرین اثر ماینکه است؛ نویسندهای که برای خوانندگان و پژوهشگران ایرانی در حوزۀ مطالعات تاریخ معماری به نظر چندان آشنا نمیآید. در دیباچه، پیشگفتار و مقدمۀ کتاب شرح موشکافانه و کاملی از اهمیت آن و روش نویسنده در سنجش دگرگونیهای سبکی در معماری اسلامی آورده شده است.
برای تهیه این کتاب اینجا کلیک نمائید.
میشائیل ماینکه در این جستارها دانش موشکافانۀ قابلتوجه خود در معماری اسلامی را به کار برده است تا دگرگشت[1] آن را بکاود. بیشتر تحلیلهای مرسوم اغلب اوقات بر شکوفایی خطی سنتهای منطقهایِ ساختوساز تمرکز دارند که یا بر پایۀ دودمانها چیدمان شدهاند و یا بر پایۀ دستهبندیهای گونهشناختی. بیشتر آنها اغلب به یادمانهایی در مرزهای دولت-ملتهای مدرن محدود هستند. بااینکه وجود سنتهای منطقهای گسترده انکارناپذیر است ولی شکوفایی معماری در تمامی کانونها بهجز بزرگترینشان، بهدفعات چندپاره است و برخی اوقات جابجاییهای روشنی را از دورهای به دورهای دیگر آشکار میسازد. جستارهای ماینکه بازنگری در جنبههای گوناگونی را پیشنهاد میدهد که در جریانهای سنتی پژوهش همچنان نامأنوس ماندهاند.
ماینکه در چهار نمونۀ موردی، چگونگی دگرگونی در نیروی کار محلی، همچون جابجایی استادکاران خبره، را میکاود تا به تبیین دگردیسیها[2] در شکوفایی معماری اسلامی یاری رساند. در برخی نمونهها، جابجایی صنعتگران از منطقهای به منطقۀ دیگر پیامد رفتار یک حامی است ولی در دیگر نمونهها، ناشی از ابتکار عمل خود استادکاران است. بیشتر اوقات این دو عامل باهم تعامل دارند تا بر خصلت بناها و برنامههای تزئیناتشان اثر گذارند.
جستار نخست ماینکه بر شهر رقّه در درۀ رود فرات متمرکز است و از نتایج کاوشهایی که در دهههای اخیر به انجام رسیدهاند، بهره میبرد. اینها نقش انتقادی دودمان عباسی در شکوفایی شهر را به نمایش میگذارند. برنامههای ساختمانی با اوجگیری و کمرنگشدن توجه حامیان به رقّه، بسط یافته یا سفارش داده میشدند. ارتباط میان رقّه و کانونهای کلانشهرها در ایران آنچان نزدیک بود که برخی از یادمانهای سوری میتوانند برای بازسازی مراحل مفقودشدۀ شکوفایی هنری در زادبوم دودمان [ایرانی آثار] به کار آیند.
تاریخ معماری بُصری، در شمال دمشق، چالش بسیار متفاوتی دارد. در آنجا بناهایی از دورههای گوناگون، شماری ویژگی را به اشتراک میگذارند که برخاسته از سنت ساختوساز محلی است؛ [سنتی] که از تختهسنگهای بازالت بهمثابۀ ساختمایۀ سقفزنی بهره میبرد. بااینحال، هر از چند گاهی بناهایی خلق شدند که از این محدودیتهای فنی فراتر میرفتند. ماینکه چنین تغییر جهتهایی را از خلال اقدامات حامیانی تبیین میکند که در طلب ارتقای سطح هنری استادکاران محلی بهواسطۀ فراخواندن کارآزمودگانی از دمشق بودند.
شاید چالشبرانگیزترین نمونهای که ماینکه عرضه میکند، توضیحات وی دربارۀ نوسانهای بیمانند در تاریخ معماری حَصَنکیف، دژی مشرف بر رودخانۀ دجله در جنوب شرقی ترکیه، باشد. معماریِ این کانونِ کمابیش منزوی شامل آثاری از چندین سنت مجزا است. در مرحلۀ جانشینی بومیان آناطولی است که سازهها به نقشبرجستههای گیاهی مزین شدند؛ یکی از مواردی که بناهای آن پیوندی نزدیک و همزمان با کارهای سنگی حلب و سنتهای تزئینی ایران بهویژه در گچبری و ساخت طاقهای مقرنسدار را به نمایش میگذارند؛ و سرانجام مرحلهای که جنبههای سازهای و تزئینی هر دو به بدلی از نمونههای ایران تبدیل شدند. ماینکه این نوسانها را هم با شکوفاییهای محلی و هم با شکوفاییهای میان-منطقهای پیوند میدهد.
جستار پایانی وی بر پرسشی گستردهتر مترکز است و آن راههایی است که از طریق آنها سنتهای معماری دودمانهای مملوکی و عثمانی با یکدیگر پیوندی درونی یافتند. او بهویژه به آزمودن نقش صنعتگرانی از سوریه و مصر در شکلدهی به اصطلاح رو به تکامل معماری عثمانی میپردازد. وی نقش پلانهای سوری در مساجد عثمانی و تأثیر بنّایان سوریِ کار با سنگ را در ساختوسازهای آناطولی میکاود. بهعنوان نمونهای برای نشان دادن اینکه چگونه فرمها منتقل شدهاند، وی به پیشینۀ استادکاری اهل دمشق به نام علی بن موشَمیش دمشقی، کسی که در مسجدی در سلجوق در اِفِسُس باستان کار میکرد، استناد میکند؛ [استادکاری که] دو نسل از فرزندان وی در خدمت عثمانیان بودند. ماینکه سرانجام این موضوع را بررسی میکند که چگونه شکست عثمانیان از مملوکان بر کارهای معماری هم در آناطولی و هم در مصر تأثیر گذاشته است.
این جستارهای پردامنه، برهانی شیوا هستند بر نیاز به مواجههای مبتنی بر دورنمای گستردۀ تاریخی و تاریخی-هنری به تاریخ معماری اسلامی. بدون تردید شیوههایی که ماینکه به کار گرفته است الهامبخش دیگران هستند تا با تقلید از رویکرد وی به مطالعۀ مناطق و نواحی دیگر بپردازند. بااینحال، تنها افراد اندکی میتوانند به تسلط استادانۀ وی به موضوع دست یابند؛ [تسلطی] که به این جستارها زندگی بخشیدهاند.
[1] Evelution
[2] Transformation